نقد و تحلیل پنج فیلم کوتاه در شیراز / از سایه‌های یونگ تا مینیمالیسم دوران کرونا
نقد و تحلیل پنج فیلم کوتاه در شیراز / از سایه‌های یونگ تا مینیمالیسم دوران کرونا
پردیس سینمایی امین‌تارخ شیراز، پس از چندین ماه تأخیر، پذیرای نخستین پاتوق فیلم کوتاه این شهر شد. در این رویداد، پنج فیلم با رویکردهای بصری و مضمونی متفاوت از تجربه‌گرایی تصویری و نقد اجتماعی تا مینیمالیسم کرونایی به نمایش درآمد. محمد ناصری‌راد در گزارشی تحلیلی، هر یک از این آثار را موشکافانه بررسی کرده است.

کانتور /  مواجهه با سایه در دیوار سفید

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی آنام فارس،  نخستین فیلم اکران‌شده، «کانتور» ساخته مقیم‌نژاد، اثری تجربه‌گرا با پس‌زمینه‌ای روان‌شناختی برگرفته از نظریات کارل گوستاو یونگ، به‌ویژه مفهوم «سایه» است. فیلم در فضایی مینیمال و تاریک و با حذف روایت کلاسیک، بر بازی نور و صدا متمرکز است. داستان در یک قاب ایستا محدود به دیوار سفید جریان دارد؛ جایی که سایه کارگران شیفت شب با حرکت نور خودروها و جرقه‌های دستگاه‌ها نقش می‌بندد.

سایه‌ها در اینجا نه صرفاً بازتاب جسم، بلکه نماینده ناخودآگاه جمعی طبقه کارگر هستند؛ طبقه‌ای که در سکوت شب، حیات شهری را تداوم می‌بخشد. دیوار به مثابه صفحه‌ای خنثی، بستر ظهور آن بخش پنهان و سرکوب‌شده روان است. دیالوگ‌های مبهم بین کارگران، اضطراب و پیش‌احساسی از یک فاجعه نامعلوم را القا می‌کند.

«کانتور» با دوری از روایت‌پردازی متعارف، تماشاگر را به مواجهه با «دیگری درون» در تاریکی شب وادار می‌کند.

بَرقص /  ضدجنگی که از منطق واقع‌گرایانه فاصله گرفت

اثر دوم «بَرقص» ساخته پوریا دهقان، با محوریت جنگ غزه (۲۰۰۴) می‌کوشد تأثیر خشونت نظامی بر روان عاملان را بازنمایی کند. ایده اولیه —سربازی که پس از قتل‌عام خانواده‌ای دچار عذاب وجدان می‌شود— ظرفیت بالایی دارد، اما تصویر بی‌بنیان از یک نظامی که بدون زمینه‌سازی روانی یا سیاسی دست به جنایت می‌زند، واقع‌گرایی اثر را از بین می‌برد.

فیلم با استفاده از جلوه‌های صوتی کلیشه‌ای (ضربان قلب، پالس دیجیتال، زمزمه‌های تکراری) و تدوین پرش‌دار، بیش از آن‌که به عمق شخصیت بپردازد، به هیجان‌زایی لحظه‌ای رو می‌آورد که با ظاهر واقع‌گرایانه اثر ناسازگار است. نتیجه، نمایشی آزاردهنده و بی‌ریشه از خشونت است که به‌جای ایجاد درک، فاصله می‌آفریند.

شیفت شب / عاشقانه‌ای در سایه کنترل طبقاتی

«شیفت شب» ساخته سمانه یداللهی، روایتی از تلاش عاشقانه دو کارگر برای هم‌شیفت شدن است که در لایه‌های عمیق‌تر، بازنمایی سازوکارهای پنهان کنترل در سرمایه‌داری معاصر است. دختر، که ظاهراً هم‌دل است، عملاً نقش ناظر نرم‌افزارگونه کارفرما را بازی می‌کند. داستان با تکنیک دوربین روی‌دست و حس مستندوار روایت می‌شود، اما تلاش برای پلان-سکانس یک‌پارچه با کات‌های پنهان همراه است.

پایان داستان با جا ماندن دو شخصیت از مینی‌بوس کارخانه، استعاره‌ای از عقب‌افتادن از چرخه استثمار است. کارگردان توانسته بی‌آن‌که شعاری شود، پیام اجتماعی خود را منتقل کند.

نگران من نباش / روان‌پریشی پس از سوگ

فیلم چهارم، «نگران من نباش» ساخته امین خجسته، با بازی فاطمه معتمدآریا، داستان زن میانسالی است که پس از مرگ شوهرش، فروپاشی روانی‌اش در قالب دزدی بروز می‌کند؛ نه از سر نیاز مالی بلکه به‌عنوان مکانیزم دفاعی «acting out» برای مقابله با پوچی و فقدان.

روابط مادر-دختر به جابه‌جایی نقش‌ها منتهی می‌شود؛ جایی که دختر نقش ناجی مادر را ایفا می‌کند. استفاده از رنگ‌های سرخ و زرد، نماد اضطراب و بی‌قراری، در صحنه‌پردازی ملموس است. این اثر در نمایش روان‌گسیختگی زن موفق است، هرچند می‌توانست پیوندهای روایی میان فقدان، تنهایی و دزدی را پررنگ‌تر سازد.

مینیمالیسم کره‌ای در عصر کرونا

آخرین اثر، فیلم کوتاه کره‌ای است که در دوران کرونا ساخته شده و محدودیت‌های آن دوره (دوربین ثابت در خودرو، تعداد محدود بازیگر، حذف تنوع لوکیشن) را به زبان بصری خود تبدیل کرده است. روایت سرد و سکون حاکم بر اثر، بازتاب انزوای اجتماعی و فروپاشی ارتباطات انسانی در قرنطینه است.

با این‌حال، سرعت مکانیکی وقایع و نبود منطق زمانی، مانع شکل‌گیری تعلیق و هم‌ذات‌پنداری می‌شود. با وجود این ضعف، فیلم تصویری کمینه‌گرا و تلخ از روابط انسانی در عصر فاصله‌ها ارائه می‌کند.

پایان پیام/

  • نویسنده : محمد ناصری‌راد
  • منبع خبر : تولیدی